محمدبن ابراهيم بن يحيى شيرازى (متوفى 1050 ه.ق) معروف به صدر المتالهين از فلاسفه بزرگ و نويسندگان كم نظير در جهان اسلام مىباشد كه در اكثر موضوعات مختلف علوم اسلامى به تاليف و تصنيف پرداخته است در واقع در شمار نويسندگان كثير التاليف است و آثار او افزون بر هفتاد عنوان كتاب مىباشد.با اينكه بيشترين تبح و شهرت علمى وى در فلسفه و حكمتبوده اما به علوم قرآن و تفسير، توجه خاصى از خود نشان داده و آثار و تاليف نسبتا زيادى را در اين زمينه از خود بجاى گذاشته است. مرحوم آقا بزرگ تهرانى در كتاب خود موسوم به «الذريعه» بيش از پانزده اثر از وى كه در خصوص تفسير آيات و سور قرآن نگارش يافته را نام برده است . (1)
گرچه مجموعه تفسير وى مشتمل بر تمامى آيات و سور قرآن نيست و تنها بعضى از سور و آيات را شامل مىشود، لكن در ميان تفاسير قرآن كريم از جايگاه ممتاز و اهميتى خاص برخوردار است.بىترديد نگارش مفاتيح الغيب بعنوان مقدمه اين تفسير بر اهميت و ارزش آن افزوده است . (2) هدف مؤلف از انى مقدمة تفسير خود - همانگونه كه از نام آن بر مىآيد - دستيازى و آشنا شدن به كليدهاى ابواب غيب است تا پرداه از چهره آيات برگيرد و اسرار آن را هويدا سازد.ملاصدرا اين تفسير را با توجه به سبك اشراق و مرام عرفا - و به عقيده بعضى از محققان معاصر، (3) بخشى از آن را در شهر قم - نگاشته است.مجموعه تفاسير ملاصدرا، براى نخستين بار طى سالهاى 1276 الى 1322 ه.ش به زيور طبع آراسته (4) و مجددا در سال 1364 ه.ش توسط محمد خواجوى تصحيح و به چاپ رسيده است.
گرچه ملاصدرا را بايد از مفسرانى دانست كه در تفسير خود از شيوه معمول مفسران پيروى نموده و به تبعيت از آناندر آغاز تفسير به بيان معانى واژهها و مفردات قرآن و نيز به ذكر انواع قراءات و موارد اختلاف ميان قراء و نقل آراء آنان پرداخته است; اما به نكات ادبى و اعراب آيات و جنبههاى بلاغى قرآن از خود توجه زيادى نشان نمىدهد، چرا كه بحث در زمينه تفسير لغوى و ظاهر الفاظ و جنبههاى ادبى و بلاغى آن را چندان سودمند و وافى به مقصود نمىداند.او معتقد است قرآن بمنظور پرداختن افراد به وجوه اعراب و جنبههاى ادبى آن نازل نشده است.پرداختن به اين امور، ثمرهاى جز تحصيل معارف جزئى در پى نخواهد داشت.وى غرض اصلى از نزول قرآن را درك معانى و اسرار آن مىداند.همو در ذيل آيه 5 از سوره مباركه جمعه گفته است: هر كس قرآن را حفظ نمايد، اما اسرار و معانى آن را درك نكرده به مقتضاى آن عمل نكند.به سان مركب است كه بر پشتخود كتاب حمل مىكند ولى از مطالب آن بىخبر و ناآگاه است . (5)
ملاصدرا گويد: كسى كه صرفا به معانى واژهها و تفسير ظاهر الفاظ قرآن و نكات اعرابى و فنون ادبى آن و علم و فصاحتبيان و بديع آگاهى داشته باشد و در نزد خويش چنين بپندارد كه داناى به تفسير قرآن است و هدف نزول قرآن را بدست آوردن اين گونه معارف جزئيه بداند بىترديد مصداق تمثيلى است كه خداوند - تعالى - در آيه5 سوره مباركه جمعه بيان داشته است . (6)
صدر المتالهين، براى دانشهايى كه از آن به علوم ظاهرى تعبير مىكند، ارزش چندانى قائل نيست.در اين باره مىگويد: «هر كس ميخواهد بداند كه چرا «ربا» در «بسمله» كشيده شده و يا آنكه سين در مد دادهاند؟ و به چه علت «الف» از نظر كتابت در «بسمله» حذف شده اما در شريفه «باسم ربك» باقى مانده است؟ بر اوست كه به اهل خط و قرائت رجوع كند نيز آن كس كه مىخواهد بداند جايگاه «بسمله» در آيات چگونه است؟ آيا «بسمله» جزئى از آيه محسوب مىشود و يا آنكه آيهاى مستقل دانسته مىشود بايد به اصحاب نقل و راويان حديث مراجعه كند . (7)
نيز همو گفته است: «آن كس كه مىخواهد بداند كه «رباء» در «بسمله» به چه تعلق دارد؟ و عامل محذوف در آن چيست؟ و يا چرا عامل محذوف متاخر آمده است (بسم الله اقرا و اتلو) و به چه علتخداى - تعالى - در آيه شريفه «اقرا باسم ربك» عامل را مقدم ذكر كرده است؟ و منظور از تعلق اسم الله به اقرا چه مىباشد؟ و...بر اوست كه به تفاسير مشهور، بويژه به تفسير كشاف مراجعه كند . (8)
ملاصدرا نه تنها گرايش به جنبههاى ادبى و بلاغى را در امر تفسير قرآن سودمند بر نمىشمرد بلكه آن را از موانع و حجابهاى فهم و ادراك قرآن مىداند.او در مفاتيح الغيب ضمن بيان انواع موانع درك قرآن گفته است: «.(..مانع) سوم آنكه (مفسر) غرق در علم عربى و ريزهكارىهاى الفاظ بوده و عمر خود را در بررسى آن بسر بياورد; زيرا هدف اصلى از فرو فرستادن قرآن جز خواندن خلق به جوار الهى، به سبب به كمال رسانيدن گوهرهاى وجودى آنان و تابناك نمودن دلهاى آنان به نور معرفت ربوبى و آيات او نيست; نه آنكه تمامى زندگى و عمر خود را در كيفيت كلام و نيكو ادا نمودن الفاظ و علم بلاغت و صنعتبديع بسر آورد.زيرا آن علوم از توابعى است كه بدانها احتجاج و گفتگو با منكران مىنمايند.و اما بينايى در معناى آيات قرآنى، آن نيست كه زمخشرى و پيروان او بدان رسيده و در تمامى اوقات خود، نهايت كوشش خويش را در آن بكار گرفته و در نتيجه از معانى اصلى و حقيقت كلام الهى دور افتادند . (9)
بر غم آنكه ملاصدرا تفسير ظاهرى را ارزشمند و مفيد نميداند و پرداختن به جنبههاى ادبى و بلاغى قرآن را كم فايده خوانده است و نيز در تفسير وى بندرت ديده ميشود كه در هنگام تفسير به اشعار عرب به ويژه اشعار شعراى عرب جاهلى احتجاج كند و بر مفسران نامدارى چون زمخشرى (متوفى 538 ه.ق) و فخر رازى (متوفى 606 ه.ق) خرده مىگيرد اما در عين حال تا حدود زيادى از سبك اين مفسران متاثر گرديده و مباحث لغوى و ادبى تفسير خود را از اين دو مفسر وام گرفته و از تفاسير آنها بهره فراوان برده است.
ملاصدرا معتقد است كسب و فراگيرى بسيارى از مسائل فرعيه مفيد نبوده و اشتغال به آن بهرهاى جز تضييع عمر آدمى را در بر ندارد، او مىگويد عمر آدمى ارزشمندتر از آن است كه در راه چنين امورى مصروف گردد و در بعضى موارد فقهاء را بخاطر اين موضوع مورد ملامت و نكوهش خويش قرار داده است . (10) وى در اين مورد چنين گفته است:
«...و عجب است كه بيشترين منتسبين به علم كه چگونه قناعت نمودهاند به مرتبه عوام و نساء و صبيان و به بحث از حقيقت نفوس خود مشغول نمىشوند و از آنكه مآل آن به كجا خواهد كشيد.تفحص نمىكنند; با آنكه برايشان فرض است و در طول عمر مشغول مىشوند به بسيارى از مسائل فرعيه و خلافات فقهيه كه عمرها مىگذرد و كس به آن محتاج نمىشود مثل احكام فروعات نادره از ميراث و طاق احكام شقوق و احتمالات بعيده در مزارعه و مساقات كه حتى يك از آنها در عمرهاى طويل واقع نمىشود; با آنكه در هر زمانى اشخاصى هستند كه به آن قيام نمايند و توجه به اين مسائل بر كسى فرض عين نيستبلكه مانند ساير فرضهاى كفايى است.» (11)
وى در ذيل كتاب مبدا و معاد خود به اين شعر عرفى شيرازى استشهاد كرده كه بيانگر نوع نگرش و نظر او درباره ميزان اهميت اين رشته علم مىباشد:
فقيهان دفترى را مىپرستند
حرم جويان درى را مىپرستند
برافكن پرده تا معلوم گردد
كه ياران ديگرى را مىپرستند (12) همو در جاى ديگر گفته است: «...اگر از اهل اين فنى; تفكر نما و الا، چشمت را از خواندن اين كتاب و تدبر و تفكر در مشكلات علم قرآن بپوشان و بپرداز به خواندن قصهها و خبرها و روايات و همچنين تاريخ و نسبشناسى نياكان و دنبال قواعد عربى و لغت رفتن و حفظ روايتبدون آگاهى و فهم درايت و بپردازد به آنچه كه در نزد تو مانند نتيجه براى همه استيعنى سخن گفتن از مسائل فرعى فقه كه محل خلاف و گفتگو است و از نوادر فرعهاى طلاق و بنده آزاد كردن و سلم و اجاره و رهن و تقسيم مال ارث كه احتياج به كسرهاى بسيار دقيق دارد تا مخرج صحيح بدست آيد و غير اينها از اين چيزهاى مهم كه در بعضى اوقات براى بعضى افراد احتياج مىافتد و خداوند براى اين كار مانند كارهاى ديگر كه در مرتبه و منزلت از اين پستتر است; اشخاص و گروهى را گماشته است كه اين را خيلى بزرگ و مهم دانستهاند و در آن پافشارى مىنمايند و از داشتن آن خيلى خوشحال و خرماند. «كل حزب بما الديهم فرحون . (13)
بىترديد ملاصدرا در خصوص كم ارزش دانستن جنبههاى ادبى و بلاغى قرآن و همچنين اظهار بىعلاقگى وى نسبتبه علم فقه، راه اغراق و مبالغه را پيموده و بىشك اين گونه آراء وى تحت تاثير افكار غزالى (متوفى505 ه.ق) بوجود آمده است.غزالى در كتاب «احياء العلوم» و «جواهرالقرآن» به تقسيمبندى علوم پرداخته و بعضى از علوم پوسته و قشر و برخى ديگر را علم لباب و مغز ناميده است.غزالى در جواهر القرآن علوم ادبى شامل صرف، نهر، لغت، علوم بلاغت و تاريخ و فقه را در شمار علوم پوسته و قشر ياد كرده و اين گونه دانشها را علوم آلى و ابزارى دانسته است و علم معرفت نفس در مبدا و معادشناسى را علم لباب و مغز خوانده و آن را برترين و اشرف همه دانشها بر شمرده است . (14)
ملاصدرا نيز در اين باره از او متاثر شده و از آثار او بهره گرفته و نوشتههاى او را عينا در آثار خود، نقل نموده است . (15)
ملاصدرا، از مفسرانى است كه در تفسير قرآن به جنبههاى معنوى و عرفانى آن، از خود گرايش نشان مىدهد.او معتقد است كه اكثر مفسرانى كه نظر به جنبههاى ظاهرى و لسانى قرآن داشتهاند، از توجه به معانى و بطون آيات غافل ماندهاند، او مىگويد مانع اصلى اين مفسران از فهم معانى و حقايق قرآن، فريفته شدن ايشان به ظاهر آيات بوده است . (16) نيز همانگونه كه پيش از اين گذشته از روش تفسيرى و تاويل آيات مفسران تاويل گرا - نظير معتزله كه از شيوههاى بلاغى از قبيل بهرهگيرى از تمثيل، استعاره و مجاز در تفسير آيات استفاده كردهاند - انتقاد مىكند; (17)
او بر اين باور است كه مفسر در تفسير آيات نبايد جز به نقل صريح و يا مكاشفه قلبى - كه رد و تكذيب آن ممكن نباشد - اعتماد ورزد، چرا كه عدم توجه به اين موضوع موجب فرو افتادن وى در هلاكت و نابودى مىگردد . (18)
صدر المتالهين مهمترين آفاتى كه موجب حرمان و بىبهرگى مفسر از فهم اسرار آيات مىگردد را شيوع جهل، دنياخواهى و مقام پرستى و شهرتطلبى و تقرب جستن به پادشاهان و حاكمان خوانده است.او معتقد است، تزكيه درونى، طهارت نفس و دورى گزيدن از عادات و رسوم مردمان از مهمترين عوامل دستيازى به اسرار قرآن است . (19)
او درباره كشف و پردهبردارى از حقايق قرآن گويد: تحقيق معانى و اسرار قرآن بوسيله دانش مكاشفه - كه دريايى بس بزرگ است - شناخته مىشود و تفسير ظاهرى نمىتواند ما را از آن بىنياز كند، بلكه اگر آدمى همه عمر خود را در راه كشف اين اسرار و تحصيل مقدمات و لوا حق آن مصروف دارد، كفايت اين مهم را نمىنمايد، بلكه قبل از آنكه بتواند همه لوا حق اين علم را بدست آورد، چراغ عمرش به خاموشى مىگرايد.او مىگويد: نبايد پنداشته شود كه ما تنها به تفسير و تحقيق معانى بعضى از واژهها و عبارات قرآن نيازمنديم، بلكه هر واژهاى از قرآن داراى اسرار و معنايى ژرف است كه تنها راسخان در علم بقدر صفا و پاكى دل و به فراخور دانش خويش مىتوانند از رخسار اين معانى پرده بر گيرند و هر يك از آنان را در فهم اين معانى، مراتبى است . (20)
ملاصدرا اظهار مىدارد: در قرآن دانشهاى گوناگونى وجود دارد; همانگونه كه در آن حقايق قدسى ربانى - كه غذاى انديشههاى والاست - نهفته است، همانگونه نيز در آن، واكنشهاى جزئى نظير: احكام سياسى و فقهى، داستان و اخبار و حكايات اقوام گذشته يافت مىگردد و عموم مسلمانان - كه در مرتبه متوسط از نجات قرار دارند - از آن علوم جزئى بهرهمند مىشوند و در جهان آخرت از گونهاى حيات برخوردارند - از آن علوم جزئى بهرهمند مىشوند و در جهان آخرت از گونهاى حيات برخوردارند كه نسبتبه حيات ره يافتگان مقرب - كه از زندگى و حيات عقلى برخوردارند - در درجه پايينترى قرار گرفتهاند . (21)
او مىگويد در قرآن غذاهاى روحانى و جسمانى وجود دارد كه بقاى زندگى عقلانى و نفسانى را در جهان آخرت موجب مىگردد . (22) وى در اين باره نظمى به پارسى سروده است:
هست قرآن چون طعامى كز سما
گشته نازل از براى اغتدا
اغتذاى آدم از لوح و قلم
اغتذا يابد دواب از راه فم
«فى السماء رزقكم» گفته خدا
رزق انسان گشته نازل از سما
روزى انسان رسد از آسمان
روزى حيوان بود از آش و نان
تو ز قرآن بنگرى افسانهها
قشر و كه بينى نه مغز و دانهها
هستبهر آدمى دهن و لبوب
تبن و قشر از بهر حيوان نى حبوب
تو ز قرآن مىنجويى غير حرف
جان دهى بهتر لغتيا نحو و صرف
اندر سعيى هميشه با شتاب
كه نباشد فرق از تو تا دواب
ملاصدرا پس از آنكه علوم مختلف را به موائد و اغذيه تشبيه مىنمايد مىگويد هر كس كه با توجه به انديشه و فراخور عقل و دانش خود از اين معانى و موائد قرآنى بهره مىگيرد.
چون غذا با مغتذى باشد شبه
گاو و خر را خوش نيايد جز كه كه (23)
با آنكه ملاصدرا براى قرآن، مراتب و بطونى قائل است اما بر اين باور است كه هيچ كس جز ذات بارى تعالى نميتواند به نهايت و ژرفاى اسرار و معانى قرآن، دستيازد و اگر همه درياها مركب شوند و همه درختان در روى زمين به قلم تبديل گردند نمىتوانند اسرار كلمات خداوند را شمارش كنند . (24) «لو كان البحر مدادا كلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفذ كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا» . (25)
(اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات پروردگارم تمام شود، دريا به آخر برسد اگر چه همانند آن به مدد آوريم.
ملاصدرا، با توجه به اختلاف آراء مفسران درباره آيات موهم تشبيه، آنها را به چهار گروه تقسيم نموده و در اين باره چنين گفته است:
«بدانكه مردمانرا در بخش متشابهات قرآن و حديث مانند شريفه «يدالله فوق ايديهم»: (26) (روى دستهايشان دستخداست) . و «استوى على العرش»: (27 () بر عرش تكيه زد) و «جاء ربك» (28) (پروردگارت آمد) و همچنين «وجه» (صورت)، «ضحك» (خنده). «استحيا» (شرم) و «غصب» (خشم) و «مجى و ايتان» (آمدن) و «فى ظلل من الغمام» (در سايه با نهايى از ابر) و آنچه كه بر اين اسلوب است و مو هم تشبيه مىباشد، روشها و مذاهب بىشمارى است.
الف - شيوه لغوىها و اكثر فقها و اهل حديث و حنبليان و كراميان كه معتقدند: «مدلول و معناى ظاهرى الفاظ و معناى اوليه آن بايد محفوظ بماند بى آنكه مراعات تقديس و تنزيه را در مورد ذات و صفات خداوند - تعالى - را مدنظر قرار دهند.
ب - طريقة عقل گرايان و نكته سنجان كه الفاظ را به گونهاى تاويل مىنمايند كه با قواعد نظرى و مقدمات علمى ايشان سازگار باشد و خداوند را از صفات مخلوقين و ممكنات تقديس و تنزيه مىنمايند.
ج - شيوه اهل اعتزال كه جمع ميان دو روش فوق نموده، در برخى امور قائل به تشبيه و در بعضى ديگر معتقد به تنزيه گرديدهاند. آنان در باب مبدا و صفات بارى تعالى قائل به تنزيه شده و در باب مسائل مربوط به معاد و رستاخيز به تشبيه گرويدهاند.
د - طريقه راسخان در علم و ابقان است كه بىآنكه معناى ظاهرى الفاظ و مدلول واقعى آن تغيير نمايد و يا آنكه تاويلى صورت پذيرد به تحقيق معانى الفاظ و پيراستن معانى الفاظ از امور زائد مىپردازند . (29)
ملاصدرا ضمن انتقاد از سه روش نخست، شيوه راسخان در علم را صحيحترين و مطمئنترين روش تفسير در باب آيات موهم تشبيه دانسته است.او در اين باره چنين گفته است: «آن چيزى كه براى علماى راسخين و عرفاى محققين از رازهاى قرآنى و اسرار آن كشف مىگردد مخالف ظاهر تفسير نمىباشد.بلكه مكمل و متمم آن بوده و رد شدن از پوست و رسيدن به مغز و گذشتن از ظاهر و رسيدن به باطن و درون آن است اين چيزى است كه ما درباره فهم معانى قرآن مىگوييم نه آنچه كه با ظاهر قرآن مخالفت داشته باشد.همچنانكه پويندگان راههاى افراط و گزافه گويان بر آن راه يافتهاند.مانند آنكه استواء بر عرش را تنها تصوير عظمت و خيال نمودن كبرياى حق تاويل كرده و كرسى را تنها علم و يا قدرت، و معيت و آمدن و نزديكى و ديگر چيزها را مجرد خيالى كه از حصول و دريافتخالى است تاويل نمودهاند . (30)
ملاصدرا از شيوه ظاهر گرايان به علت جمود آنان بر ظواهر الفاظ انتقاد مىنمايد و مىگويد اين گروه به جهت جمودى كه به ظواهر الفاظ دارند به حقيقت معانى قرآن راه پيدا نمىنمايند.نيز، تاويلات معتزله كه در تفسير آيات از صناعات ادبى و علوم بلاغى بهره گرفتهاند بويژه آنكه در تاويل آيات متشابهه از تخييل و تمثيل استفاده زيادى نمودهاند را نادرست مىشمرد.
او مىگويد حمل الفاظ و ظواهر آيات قرآن و نصوصى كه در كتاب و سنت آمده، بمجرد تخييل و تمثيل بىآنكه قائل به حقيقت دينى و اصل ايمانى باشيم امرى نادرست و غير جايز است; بلكه اين كار بمنزله گشودن باب سفسطه و تعليل و مسدود نمودن باب هدايت جويى در آيات قرآن است، چرا كه جايز دانستن اين گونه تخييلات و تمثيلات بدون توجه به حقايق دينى منتهى به سد باب اعتقاد درباره معاد جسمانى و عذاب قبر، صراط، حساب، ميزان، بهشت، دوزخ، حور، غلمان و ساير مواعيد كه در شرع از آنها ياد شده مىگردد.زيرا با فرض مذكور براى هر كس جايز است كه هر يك از اين امور را حمل بر تخييل نموده و حقيقتى عينى براى آنها قائل نشود . (31)
ملاصدرا با آنكه شيوه تفسير ظاهرى را نمىپسندد، ولى آن را بهتر و نزديكتر به تفسير گروه چهارم - كه آنرا شيوه تاويل گران واقعى و راسخان در علم ناميده است - مىداند او در اين باره مىگويد كسانى كه به ظاهر الفاظ جمود دارند و از مدلول ظاهرى آيات فراتر نمىروند از گروه سوم يعنى معتزله كه از صناعات ادبى و از كنايات و استعارات در
تفسير آيات استمداد ميجويند، به حقيقت نزديكتر مىباشند . (32) چرا كه اين گروه حداقل نسبتبه حفظ قالب معانى و صورت حقايق آيات - كه مراد خداوند تعالى است - كوشيدهاند.از گفتار ملاصدرا، بروشنى معلوم مىگردد كه او نسبتبه روش تفسيرى معتزله - كه در بحث توحيد و عدل با شيعه اماميه همداستان مىباشند - از خود واكنش و حساسيت منفى نشان مىدهد.بطورى كه تفسير اهل ظاهر - كه دانشمندان و مفسران شيعى آن را مردود دانستهاند - را بر تفسير آنان ترجيح مىدهد و با تفسير اشاعره با تساهل و تسامح رفتار ميكند.در اين باره بايد اذعان نمود انديشههاى غزالى بر ملاصدرا آنگونه قوى و مؤثر بوده كه موجب گرايش و نزديكى وى به افكار او شده است، بطورى كه عبارات و كلمات وى را همانگونه كه در كتاب «احياءالعلوم» آمده و در آن، از اشاعره تمجيد شده، بى كم و كاست در تفسير خود آورده است . (33)
ملاصدرا در تفسير خود بطور مبسوط درباره حروف مقطعه سخن گفته و به بيان آراء و نظريات دانشمندان درباره اين حروف پرداخته است.او معتقد است كه حروف مقطعه فاقد معنا و بدون مدلول نيست و در اين باره به اين حديث مشهور كه از حضرت على (ع) نقل شده استناد مىجويد: «لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجى» نيز بر اين باور است كه اين نظريه كه گفته شده; فهم و درك مدلول و معناى اين حروف ممكن نيست، مقرون به صحت نمىباشد . (34)
وى مىگويد صحيحترين سخنى كه تاكنون درباره حروف تهجى ابراز شده، نظريه ابن سينا مىباشد كه در رساله خود موسوم به «النيروزيه» ، آن را بيان داشته است . (35)
ملاصدرا، نظريه ابن سينا را با اندكى تصرف در تفسير و كتاب اسرار الآيات آورده است.برابر اين نظريه حروف جمل (ابجد) در مقابل مراتب موجودات قرار دارند. «ا» اشاره به مبدا اول است.چون آن اول نخستها و ابتداى فرديت و اعداد است.و «با» اشاره به عالم عقل است و به همين جهت گفته شده كه موجود است و «با» بسم الله ظاهر شدند.چون آن از حروفى است كه بعد از «ا» الف و در ازاى ذات خداوندى وضع شده و آن اشاره به عقل كلى است . (36)
نيز «جيم» دلالتبر نفس كلى ميكند و «دال» دلالتبر عالم طبيعت مىنمايد.طبق اين نظريه اين چهار حروف اشارهاى به موجودات چهارگانه كه در وجود و ايجاد پشتسر هم قرار گرفته مىباشد.همچنين «ها» بر ذات بارى تعالى، «واو» بر عقل، «زا» بر نفس، «حا» بر طبيعت و «طا» بر هيولى و عالم ماده دلالت دارد . (37) او پس از آنكه به تطبيق حروف ابجد با مراتب وجود مىپردازد دربارة حروف مقطعه و مدلول آن چنين ميگويد:
مدلول «الم» عبارتست از: سوگند به ذات اول تعالى و صاحب امر و خلق و مدلول «المر» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق، آنكه هم اول است و هم آخر، آنكه هم مبدا است و هم غايت اشياء.و مراد از «المص» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق و موجود كننده تمام عالميان.و معناى «ص» سوگند به عنايت كلى است و «ق» سوگند به ابداع كه تمام موجودات را فرا گرفته است و «كهيعص» سوگند به نسبتى كه براى «ك» استيعنى نسبت عالم خلق به مبدا اول. «يس» سوگند به اول فيض و ابداع كه همان آفرينش و تكوين است. «حم» سوگند به عالم طبيعى كه در مجموعه خلق است.و «حمعسق» سوگند به مدلول و سايط آفرينش در وجود عالم طبيعى است. «طس» سوگند به عالم هيولى كه در عالم خلق و تكوين قرار گرفته است و «ن» قسم به عالم تكوين و عالم امر است . (38)
ملاصدرا پس از بيان اين نظريه، آن را بهترين و محكمترين نظريهاى مىداند كه درباره حروف مقطعه بيان شده است . (39)
ملاصدرا در آثار خود، مخصوصا در تفسير تحت تاثير افرادى مانند ابو حامد غزالى (متوفى 505 ه.ق) و نظام نيشابورى (متوفى 728 ه.ق) و شمار ديگرى از مفسران واقع شده و از آراء و نظريات تفسير آنان در تفسير خود ياد كرده است.
با آنكه ملاصدرا در تفسير خود از مفسرانى چون زمخشرى و فخر رازى به خوبى ياد نمىنمايد و در بعضى موارد آراء آنان را به شدت مورد انتقاد قرار مىدهد.اما با اين وصف از تفاسير آنان بهرههاى زيادى برده و بعضا بخشهاى زيادى از تفاسير آنان را در تفسير خود عينا نقل نموده است.
اما آنچه بيش از هر چيز، نظر هر محققى را به خود معطوف مىدارد اين است كه ملاصدرا كه در شمار متفكران نامدار اماميه قرار دارد، چگونه تحت تاثير آراء و افكار غزالى قرار گرفته استبا آنكه مىدانيم غزالى از نظر فكرى و كلامى در زمره بزرگان و متكلمان اشاعره محسوب مىگردد و در آثار خود از شيعه اماميه به خوبى ياد نمىنمايد و همواره ميان فرقه اماميه و اشاعره محسوى مىگردد ميان فرقه اماميه و اشاعره اختلاف ريشهاى و عميقى وجود داشته است.اگر نگوئيم كه ملاصدرا مروج آراء غزالى بوده، حداقل بايد اعتراف نمود كه صدرالمتالهين بخش مهمى از آثار خود را تحت تاثير و با بهرهگيرى از تاليفات او به وجود آورده است. مقايسه ميان آثار او و غزالى اين مدعا را اثبات ميكند.در جاى جاى تفسير او مىتوان عبارات و سخنان غزالى را مشاهده كرد. صدرالمتالهين با آنكه سعى مىكند از خود نسبتبه اشاعره گرايشى نشان ندهد و بعضا متعرض آراء آنان مىشود اما به شدت از غزالى دفاع مىكند.او در كتاب مبدا و معاد خود گفته است:
«غزالى در بيشتر عقايد دينيه و اصول ايمانيه متابعتحكما نموده و بسيارى از عقايد خود را از ايشان فرا گرفته است.به سبب آنكه مذهب ايشان را در احوال مبدا و معاد اوثق مذاهب و اتقن آراء و اصفى از شبهه و شكوك و كلمات ايشان را ابعد از تخالف و تناقض از كلمات ديگران دانسته است.و تكفير و انكار و رد و استكارى كه در كتبش واقع است، يا مبنى استبر مصلحت دينيه از حفظ عقايد مسلمين از ضلال، به اعتبار آنكه فهم آنها را نمىكنند و از آنچه به گوش ايشان مىرسد از كلام متفلسفين ناقصين، مىلغزند و چنان مىپندارند كه به حكمت از شريعتبىنياز مىتوان شد.و يا به جهت تقيه و خوف از علماى ظاهر بين از اهل زمان خودش بوده است.و مشهور است كه يكى از اهل زمان، حكم به كفر او نموده و رسالهاى در تكفير و تضليل او نوشت.و يا آنكه در اوايل حال و پيش از كمال در معرفت، حكما را تكفير نموده استبه گمان آنكه ايشان، قدرت و علم بارى تعالى را به جزئيات نفى مىكنند و معاد جسمانى را منكرند و بعد از امعان در كلام ايشان و تفطن آنكه ايشان به اين امر قائلند و بر وجه دقيقى كه جمهور فهم آن نكردهاند; به جهت قصورى كه در مدارك و عقول جمهور است، از آن رجوع نموده، تائب شده است و مذهب و رايش، مطابق با مذهب و راى ايشان شده است . (40)
آثار متنوع و گوناگونى كه از ملاصدرا بجا مانده، گويانى اين واقعيت است كه او بيشتر عمر خود را در راه تحقيق و تاليف مصروف داشته است.مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى، در «الذريعه» افزون بر هفتاد عنوان از تاليفات وى را نام برده است.بىشك ملاصدرا با اختصاص دادن بيش از پانزده تاليف و اثر خود، به موضوع تفسير سور و آيات قرآن، توجه و عنايتخاص خويش را نسبتبه قرآن و علوم قرآنى ابراز مىدارد.ما در اينجا بمناسبت از مهمترين آثار او در اين زمينه باختصار ياد مىكنيم.
- اسرار الآيات . (41)
- متشابه القرآن . (42)
- تفسير آية . (43)
- تفسير آية النور . (44)
- تفسير سورة الاعلى . (45)
- تفسير سورة الم سجده . (46)
- تفسر سورة البقره: كه مؤلف تنها موفق شده تا تفسير آيه 62 از آن سوره را بنگارد . (47)
- تفسير سورة الجمعه . (48)
- تفسير سورة الحديد . (49)
- تفسير سورة الزلزال . (50)
- تفسير سورة الضحى . (51)
- تفسير سورة الطارق . (52)
- تفسير سورة الفاتحه . (53)
- تفسير سورة الواقعه . (54)
- تفسير سورة يس . (55)
- مفاتيح الغيب . (56)
- حاشيه بر تفسير بيضارى . (57)
1) تهرانى، آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء (بىتا): ج20 ص76.
2) ملاصدرا، محمدبن ابراهيم، مفاتيح الغيب، ترجمه محمد خواجوى، چ دوم، تهران، انتشارات مولى 1363 هش.1404 هق. صص84 و1048.
3) آشتيانى، سيد جلال الدين: شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا، تهران، تهضت زنان مسلمان، خرداد 1360.هش.ص211.
4) تهرانى، آقا بزرگ، همان ج20 ص76.
5) ملاصدرا محمدبن ابراهيما تفسير القرآن الكريما تصحيح محمد خواجوى چ دوما قما انتشارات بيدار 1411 هق.ج7 ص184.
6) همان ج7، ص185.
7) همان ج1، ص29 و30.
8) همان.
9) همو: مفاتيح الغيب ص221.
10) امين، محسن: اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 هق.1983 م.ج9 ص329.
11) ملاصدرا، مبدا و معاد، ترجمه احمدبن محمد حسينى اردكانى، تصحيح عبدالله نورانى تهران، هش ص499.
12) همان ص427.
13) همو: اسرارالآيات، ترجمه محمد خواجوى چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهن363 هش.ص 278.
14) غزالى، ابوحامد، جواهرالقرآن، ج دوم، بيروت، دار آزال، 1407
15) ملاصدرا، التفسير ج4 صص169 و170.
16) همو، التفسير ج6 ص10.
17) همان ج4، ص163.
18) همان ج4، ص162.
19) همان ج4، ص163.
20) همان ج4، ص164.
21) همان ج6، ص9.
22) همان.
23) همان.
24) همان ج4، ص162.
25) سوره الكهف، ص109.
26) سوره الفتح: 10.
27) سوره الاعراف: 54.
28) سوره الفجر: 22.
29) ملاصدرا: التفسيرج4 ص150 و: مفاتيح الغيب صص237- 239.
30) همو، مفتيح الغيب ص250.
31) همو، التفير ج4، صص158 و 159.
32) همان ج4، ص161.
33) بنگريد به: غزالى، احياء علوم الدين، چ سوم، بيروت، دارالفكر، 1411 هق.1991 م ج1 ص124.
34) ملاصدرا، التفسير ج1 ص205.
35) همان1 ص219.
36) همو، اسرارالآيات ص13، التفسير ج1 ص219.
37) همو، اسرارالآيات ص114.و: التفسير ج1 ص119.
38) همان التفسير ج1 ص119 و120.
39) همان ج1 ص120.
40) ملاصدرا، مبدا و معاد ص470.
41) آشتيانى ص211.و: ريحانةالادب ج3 ص319.
42) آشتيانى ص222، تهرانى، آقا بزرگ، الذريعه ج19 ص69.
43) تهرانى ج4 ص329.و: ريحانه ج3 ص419.
44) تهرانى ج4 ص334.
45) همان ج4 ص336.و: ريحانه: همان.
46) تهرانى: ج336.
47) تهرانى ج4 ص337.
48) همان.
49) همان.
50) همان ج4 ص338.
51) همان.
52) همان.
53) همان ج4 ص344.
54) همان ج4 ص343.
55) همان ج4 ص344.
56) ريحانة ج4 ص419.
57) همان.